جدول جو
جدول جو

معنی نقب بریدن - جستجوی لغت در جدول جو

نقب بریدن(غَ گِ رِ تَ)
نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ مَ / مِ رَ تَ)
نقب افکندن. نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود:
نقب در دیوار مشرق برد صبح
خشت زرین زآن میان آمد برون.
خاقانی.
من به مدح شاه نقبی برده ام در گنج غیب
بردن نقب آشکارا برنتابد بیش ازین.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دا دَ)
جامۀ نو قطع کردن، کنایه از پوشیدن. در بر کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ رِ / رُ شُ دَ)
بریدن رودگانی که از خارج به ناف جنین بسته است:
نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد
نوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد.
منوچهری.
با دایۀ عفو و سخطت خوی گرفتند
چون ناف بریدند شفا را و الم را.
انوری.
چو نافش بریدند و روزی گسست
به پستان مادر درآویخت دست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ گِ رِ تَ)
بریدن و قطعه قطعه کردن نان، روزی و معاش کسی را قطع کردن.
- نان کسی را بریدن، ممر معاش او را مسدود کردن. وسیلۀ اعاشه را از او گرفتن. او را از نان انداختن
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ خوا / خا تَ)
حک کردن. ضرب کردن:
چنین نقش بندد که چون شاه روم
به ملک جهان نقش برزد به موم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
بریدن تب. قطع شدن تب:
نی کلکش به نیشکر ماند
کز پی تب بریدن بشر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَ بَتَ)
نقش زدودن. صورتی را محو و زایل کردن:
بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد.
سعدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقم بریدن
تصویر نقم بریدن
آهون بریدن نقب ساختن: و آن غلام سخت چالاک بود و نقم نیکو بریدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان بریدن
تصویر نان بریدن
بریدن نان وبقطعات تقسیم کردن آن، جیره ومواجب کسی راقطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن دنباله رودگانی که ازخارج بناف جنین بسته است: چو نافش بریدند و روزی گسست به پستان مادر در آویخت دست. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نعل و داغ کردن: بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله ک ز سنبل که سیه کرده چشم تر لاله ک (صائب. سراج اللغات فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبابریدن
تصویر قبابریدن
جامه نو قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار